بوسه و سیلی

ساخت وبلاگ

ژنرال و ستوان جوان زیردستش سوار قطار شدند. تنها صندلی های خالی در کوپه، روبروی خانمی جوان و زیبا و مادربزرگش بود. ژنرال و ستوان روبروی آن خانمها نشستند. قطار راه افتاد و وارد تونلی شد. حدود ده ثانیه تاریکی محض بود. در آن لحظات سکوت، کسانی که در کوپه بودند 2 چیز شنیدند: صدای بوسه و سیلی. هریک از افرادی که در کوپه بودند از اتفاقی که افتاده بود تعبیر خودش را داشت


خانم جوان در دل گفت: ...

از اینکه ستوان مرا بوسید خوشحال شدم اما از اینکه مادربزرگم او را کتک زد خیلی خجالت کشیدم

مادربزرگ به خود گفت: از اینکه آن جوانک نوه ام را بوسید کفرم درامد اما افتخار میکنم که نوه ام جرات تلافی کردن داشت

ژنرال آنجا نشسته بود و فکر کرد ستوان جسارت زیادی نشان داد که آن دختر را بوسید اما چرا اشتباهی من سیلی خوردم

ستوان تنها کسی بود که میدانست واقعا چه اتفاقی افتاده است. در آن لحظات تاریکی او فرصت را غنیمت شمرده که دختر زیبا را ببوسد و به زنرال سیلی بزند

♫♪♥دانلود فیلم و سریال های جدید♥♪♫ ...
ما را در سایت ♫♪♥دانلود فیلم و سریال های جدید♥♪♫ دنبال می کنید

برچسب : جک های خفن"جک های جدید"جک رشتی"جک ترکی"جک قزوینیرمان های عاشقانه"رمان ای احساسی"رمان های کوتاه"رمان های بلند"رمان عاشقانه"جک های اصفهانی"اس ام اس های منانسبتی"اس ام اس های سرکاری"اس ام اس شبانه", نویسنده : ☼₰ϻόᶎдħḝᵯ₰☼ amoreza بازدید : 1685 تاريخ : دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت: 3:18